پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار می کرد اما به دختر درمورد عشقش چیزی نگفت . هر روز به اون فروشگاه می رفت و یه سی دی می خرید ، فقط بخاطر صحبت کردن با اون ... بعد از یک ماه پسر مرد .... وقتی دختر به خونه ی اون رفت و ازش خبر گرفت مادر پسر گفت که اون مرده و دختر رو به اتاق پسر برد ... دخترک دید که تمام سی دی ها باز نشده ... دختر گریه کرد و گریه کرد ... میدونی چرا گریه می کرد ؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی می گذاشت و به پسرک میداد ... !
برچسب‌ها: داستان عاشقانه , داستان کوتاه ,

تاريخ : جمعه 29 دی 1391 | 19:31 | نویسنده : Elham |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد
.: Weblog Themes By BlackSkin :.